معنی حواری مسیحی

حل جدول

فارسی به عربی

حواری

تابع، حواری


مسیحی

مسیحی

لغت نامه دهخدا

حواری

حواری. [ح ُ را] (ع اِ) رجوع به ماده ٔ قبل شود.

حواری. [ح َ] (اِ) حَواری ّ. یار برگزیده و عنوان هر یک از یاران عیسی:
چندان دروغ و بهتان گفتند که آن یهودان
بر عیسی بن مریم بر مریم و حواری.
منوچهری.
سرمه ٔ عیسی که خاک چشم حواری است
گر جهت خر نسودمی چه غمستی.
خاقانی.
فاقه پروردان چو پاکان حواری روزه دار
کعبه همچون خوان عیسی عید ایشان آمده.
خاقانی.
فتراک عشق گیر نه دنبال عقل از آنک
عیسیت دوست به که حواریت آشنا.
خاقانی.
نه حواری صفت است آنکه از او
اسقفان خوشدل و عیسی دژم است.
خاقانی.
و رجوع به حواریون شود.

حواری.[ح َ ری ی] (ع اِ) خویش. (منتهی الارب). حمیم. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || ناصح. (ازاقرب الموارد). || گازر. (منتهی الارب). قصار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || یاری دهنده ٔ انبیاء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || یار برگزیده. (ترجمان عادل بن علی).

حواری. [ح ُوْ وا را] (ع اِ) میده ٔ سپید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). الدقیق الابیض. (اقرب الموارد). آرد سفید. (غیاث). آرد سفید بی سبوس. || هر طعام که آنرا سپید کرده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء).


علی حواری

علی حواری. [ع َ ی ِ ح ِ] (اِخ) ابن عثمان حواری خلیلی، ملقّب به علاءالدین. رجوع به علی خلیلی شود.


مسیحی

مسیحی. [م َ](ص نسبی) منسوب به مسیح. منسوب و متعلق به حضرت عیسی(ع).(ناظم الاطباء). کسی که دارای دین حضرت عیسی باشد.(ناظم الاطباء). آن که بر دین عیسی مسیح باشد. کسی که اقرار به دین مسیح دارد.(از قاموس کتاب مقدس). منسوب به مسیح نصرانی.(فرهنگ نظام). عیسوی. نصرانی. صلیب پرست. خاج پرست. چلیپاپرست.اهل تثلیث. یکی از ارباب تثلیث. ترسا. یسوعی. عیسائی. صلیبی. چلیپائی. مسیح پرست. مسیحائی. || هر چیز منسوب به مسیح.
- تاریخ مسیحی، سال مسیحی. تاریخ مربوط به محاسبه از میلاد حضرت مسیح(ع). تاریخی که مبداء آن میلاد حضرت مسیح است. تاریخ و سال عیسویها.
- سال مسیحی، سال که آغاز آن از میلاد مسیح(ع) محاسبه شود. تاریخ مسیحی.
|| مؤمنین اول دفعه در انطاکیه مسیحی خوانده شدند. کسی که فی الحقیقهو قلباً ایمان آورده است.(از قاموس کتاب مقدس).

عربی به فارسی

حواری

فرستاده , رسول , پیغ , امبر , حواری , عالیترین مرجع روحانی

فرهنگ معین

حواری

یار مخلص، کسی که پیغمبر را یاری کند، هر یک از یاران عیسی که مبلغ دین او بودند، جمع حواریون، حواریین. [خوانش: (حَ) [ع.] (ص. اِ.)]

فرهنگ عمید

حواری

هریک از یاران دوازده‌گانۀ عیسی،

فرهنگ فارسی هوشیار

حواری

خویش، حمیم، یاری دهنده، یار برگزیده

مترادف و متضاد زبان فارسی

حواری

دوست، رفیق، یار، یاور، یاران عیسی

فرهنگ فارسی آزاد

حواری

حَوارِی، گازُر (رختشور)، کسیکه رختها را میشورد و سفید می کند، خالص و بی رنگ، پاک و لطیف، ناصر، یار و یاور (جمع: حَوارِیّون)،

معادل ابجد

حواری مسیحی

353

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری